۲۳ سالگی

هر روز اتفاقات جدیدی برای خانواده رخ می دهد. اتفاقاتی که سلسله‌وار روی دور بَد افتاده‌اند. ولی میگذرانیم و میان همه ناملایمات، سعی میکنیم کمی هم بخندیم.

فردا ۲۳ سالم تمام می شود. یعنی شمع ۲۳ را فوت میکنم. حسم فقط ترس است. ترس از بالا رفتن سن و نداشتن هیچ برنامه‌ای برای آینده. ۲۳ سالم می شود و هیچ ایده ای درباره آینده ندارم. حتی تصویر مبهمی هم ندارم و روز به روز سردرگم تر می‌شوم. 

این روز بهانه‌ای شد و دختر همسایه‌مان من را بیرون برد با خودش و کمی هم عکس گرفتیم که در اینستاگرام share خواهم کرد. کمی دلم باز شد. تنها فایده روز تولد همین است. بقیه به تو توجه می کنند و سعی میکنند شادت کنند. 

پ.ن: امروز حدود ۱۰۰ نفر از فالوور هایم را در اینستاگرام آنفالو کردم. کاش میتوانستم فامیل ها را هم آنفالو کنم

از این سوالا

1. راست دست هستین یا چپ دست؟

راست دست

2. نقاشیتون در چه حده؟

خیلی بد

3. اسمتونو دوست دارین؟

نه

4. شیرینی یا فست فود؟

شیرینی

5. دوست دارین قد همسر آیندتون چند سانت باشه؟ (سانت بگینااا)

۱۸۰ به بالا 

6. عمو یا دایی؟

عمو

7. خاله یا عمه؟

خاله

8. عدد مورد علاقتون؟

8

9. اولین وبی که زدین رو حذف کردین؟

وبلاگی به اسم پلنگ صورتی

10. تو بیان با کی بیشتر از همه صمیمی هستین؟

با معلوم الحال

11. بابا و مامانتون تو بیان کیه؟

این دیگه چه سوالیه. بابا و مامانم تو بیان نیستن

12. رو جنس مخالف کراشی؟

اصلا کارم کراش زدنه:)

13. مترو یا قطار؟

قطار

14. به نظرت شادی یعنی چی؟

رضایت از چیزایی که داری

15. سه تا از صفاتت؟

زودرنج، وفادار، خجالتی

16. اگه می تونستی هویتت رو عوض کنی دوست داشتی جای کی باشی؟

جای یکی که از ایران رفته

17. الان از چی ناراحتی یا چی اذیتت می کنه؟

احساس عدم موفقیت و حس ناکافی بودن

18. به چی اعتیاد داری؟

گوشی

19. اگه می تونستی یه جمله بگی که کل دنیا بشنوه چی می گفتی؟

این چپ ها دارن دنیا رو میگیرن، یه کاری بکنید.

20. پنج تا چیز که خوشحالت می کنه؟

سریال (how i met your mother مخصوصا)

فهمیدن و کشف کردن چیزای جدید

بچه

شیرینی خامه ای

باقلوا

21. اگه می تونستی به عقب برگردی چه نصیحتی به خودت می کردی؟

انقدر رفتارهای اجتنابی نداشته باشم.

22. چه عادتها و رفتارهایی دارین که باعث آزار بقیه است؟

بی نظم و شلخته بودن، آن تایم نبودن، فراموشکاری

23. صبح ها اگه مامان بابات بیدارت می کنن، چه جوری این کار رو انجام میدن؟

مثلا وقتی ساعت ششه میگن هشته! و من وحشت میکنم و بیدار میشم:)

24. کراشاتون تو مدرسه؟

یه پسره تو مدرسه رقیب:) 

25. تا حالا شده به یکی اشتباهی پیام بدین و دردسر بشه؟

بله، کلی پشت سر دوستم حرف زدم و به خودش فرستادم:)

26. یه جمله تاثیرگذار برای مخ زنی؟

"چه باهوشی شما!"

27. چه فرقی بین شما تو فضای مجازی با اونی که تو واقعیت هستین، وجود داره؟

در واقعیت کم‌رو تر هستم و با آدمای کمتری در ارتباطم.

28. یه دروغی که اینجا به ما گفتین؟

فکر نکنم دروغ گفته باشم

29. تو بیان چند تا اکانت دارین؟

دوتا

30. اولین دوستتون تو بیان؟

النا

31. چند بار تو وبتون .....ناله گذاشتن؟

کلا وب رو برای ناله کردن ساختم:)

فاکینگ کشیک

رفتم از دکتری که داشت اوردر میذاشت بپرسم رزیدنته یا نه؟ که سلام دادم و گفتم من رزیدنتم. اونم بلند شد سلام کرد. گفتم ببخشید اکسترنم:))) اشتباه شد. گفت اکسترررن؟ چه زود بزرگ شدی:) 

اینترن بود و ورودی ۹۲ و خیلی مهربون^___^ 

و همچنان منتظرم رزیدنت محترم تشریف فرما بشوند و من رو آف بفرمایند:/

Nkjfcbkkfdc

روزهایی که شب نمیشن ...

واقعا دارم به سختی زندگی میکنم ... زندگیم هیچ معنی نداره، حالم از خودم و همه‌چیز به هم میخوره، دلم میخواد فقط بخوابم. بخوابم و صبح نشه ...

پدربزرگ

پدربزرگم راحت شد ... الان دیگه نیاز به دستگاه اکسیژن نداره و جسمش میتونه آروم زیر خاک بمونه.

اگه اون دنیایی وجود داشته باشه، حتما میره پیش مامان بزرگ

آخرش چی میشه؟

به حدی اوضاع به هم ریخته‌س که از درک شرایط عاجزم. خودمم نمیدونم چه اتفاقی داره میفته. سعی هم نمیکنم بفهمم. فقط خودم رو به جریان سپردم ...

به سختی دارم روزا رو شب میکنم. زمان اصلا نمیگذره ... حوصله هیچ کس و هیچ چیز رو هم ندارم.

برای اولین بار، تا مرز خودکشی رفتم. یعنی میخواستم اقدام کنم. تا الان فقط افکار خودکشی بود. ولی دیشب داشتم انجامش میدادم. پشیمون شدم و جرئتش رو نداشتم. همه لحظات خوبی که از اول داشتم اومدن جلو چشمام، و با خودم گفتم حیفه همینطوری دنیا رو ترک کنم. برنامه هایی که برای آینده داشتم اومدن جلو چشمام. 

یه لحظه برای خودم متاسف شدم که جرئت تموم کردن همه چیز رو نداشتم. فعلا میریم که ببینیم چی میشه ...

 

روانشناس جدید

بیمارستان، هفته ای که آفم؛ منتظر دکتر پدربزرگم:

دیروز اولین جلسه تراپیم رو با روانشناس جدید شروع کردم.

آخر سر بهم گفت:"شروع که کردی به حرف زدن، با خودم گفتم با یه کیس افسردگی و وسواسی طرفم که هیچ کاری نمیتونه بکنه و باید بره بیمارستان بستری شه. بعد که از تحصیلاتت پرسیدم، تعجب کردم". گفت:" تو عملکردت خوبه و از پس خودت برمیای. فقط افکارته که تو رو در این حد آزار میده. واقعیت و اون چیزی که هست، با چیزی که توی ذهنته فرق داره".

قرار شد دو هفته یه بار برم پیشش. گفتم بهش که نمیتونم خوشحال باشم و خوشحالیم دوام زیادی نداره. گفتش که باید رو افکارم کار کنه.

در راستای پست قبل: لیسانس و ارشدش، روانشناسی بالینیه و phd هم علوم اعصاب شناختی (cognitive neuroscince). روش درمانشم cbt ه. قبلا هم باهام cbt کار شده و متدیه که فکر میکنم تا حدی روم جواب بده. باهام act هم کار شده که خیلی با act راحت نبودم. تمریناتش برام سخت بود و وسطش ناامید شدم ول کردم. Cbt هم تمرینات کمی نداره، ولی با تمرینات cbt باز بهتر کنار اومدم.

 

روانشناس خوب و بد رو از کجا تشخیص بدیم؟

به عنوان کسی که ۴-۵ ساله مشاوره و تراپی میرم و تا حدی میتونم روانشناس خوب و بد رو از هم تشخیص بدم، به یک نتیجه کلی رسیدم. نشستم همه روانشناس هایی که رفتم و برام خوب بودن و کسایی که بد بودن رو بررسی کردم تا شاید به یک ویژگی مشترک برسم. و دیدم که بله، یه راه افتراق هست.

اگر هدفتون روان‌درمانیه و نه گرفتن مشاوره و راهکار دم دستی، سراغ یک روانشناس بالینی برید. مخصوصا کسی که به اندازه کافی علوم اعصاب خونده و بلده. من اگه بخوام کسی رو به عنوان روانشناس انتخاب کنم، میرم سراغ کسی که لیسانسش حتما روانشناسی بالینی بوده باشه و برای phd هم رشته هایی مرتبط با علوم اعصاب خونده. یا دکتری‌ش رو هم در همون روانشناسی بالینی گرفته. چون عده ای هستند که لیسانس و ارشد تو رشته های دیگه ای مثل مشاوره دارند و برای دکتری وارد روانشناسی بالینی میشن.

همونطور که میدونید پایه‌گذاران روانشناسی مدرن، نورولوژیست بودند (پزشکی که متخصص مغز و اعصابه) و اصلا این علم آمیخته با نورولوژیه و جدا از هم نیستند. با این حساب به نظرم یکی از بزرگترین شوخی هایی که داره انجام میشه، دادن مجوز مطب و درمانگری به افرادیه که تو رشته هایی مثل مشاوره، روانشناسی عمومی، روانشناسی شخصیت و ... تحصیل کردند و به اندازه کافی علم اعصاب ندارند. بدترین به اصطلاح روانشناس‌هایی که باهاشون جلسه تراپی داشتم، افرادی بودند که روانشناسی بالینی نخونده بودند. اینا درکی از مشکل تو نداشتن. شاید راهکاری که میدادن، لزوما راهکار بدی نبود. ولی نمیدونستن و نمیتونستن توضیح بدن که چرا باید این کاری که میگن رو انجام بدم. شما فکر کن من افسردگی داشتم و هیچ کدوم از این افرادی که phd مشاوره داشتند تشخیص ندادند و مدام بهم انگ زدند. فکر کن من ocd داشتم که یه مشکلیه که در اکثر مواقع بدون دارو رفع نمیشه، و اینا تشخیص ندادن و صرفا به ارائه راهکارهای شخمی خودشون بسنده کردند. یادم نمیره اولین روانشناسی که مشکلم رو تشخیص داد، یه نامه ارجاع همون روز برام نوشت و فرستاد منو پیش روانپزشک ( فوق لیسانس روانشناسی بالینی داشت).

تو اپلیکیشن هایی مثل مشورپ و اسنپ داکتر هم مثل نقل و نبات از این phd های مشاوره و روانشناسی عمومی و ... ریخته. اینا برای مشاوره گرفتن برای یه مشکل رایج، بد نیستن. شایدم خوب باشن. ولی بدونید که اینا درمانگر نیستند! اگه اختلالی داشته باشید، اینا اکثر مواقع تشخیص نخواهند داد.

‌‌‌

من به مامانم: جمعه میرم کوه با دوستام

مامانم: پسر بینتون نباشه ها، + چند تا فحش:))))

‌‌

دانشجوی پزشکی بودن اینطوریه که تایم کات کردن و تو رابطه رفتنتم با بخش تنظیم میکنی. مثلا داخلی جنرال که بودم، با اینکه رابطه خوب نبود ولی خودمم سعی میکردم بهش فکر نکنم. یعنی وقتشو نداشتم. خون که اوضاعش بهتر بود، گفتم دختر دیگه وقتشه که الان تمومش کنی. وگرنه تو بقیه بخشای داخلی نمیتونی به راحتی move on کنی. یه روزم نرفتم و این فقط تو خون ممکن بود.

حالم نسبتا خیلی بهتره و دارم کنار میام

ریزوریوس هستم:)

ریزوریوس به لاتین یعنی خندان ... اسم عضله ای در صورت هست که باعث خندیدن میشه؛عضله خندانی ... ریزوریوستون همیشه منقبض❤

اینجا سعی میکنم زندگی روزمره‌م رو ثبت کنم:)