Finally

شنبه شارژر جدیدم رسید ... بد نبود ولی خب مثل مال خودمم نبود! 

امروز بابام شارژر گم شدمم پیدا کرد:/

همیشه ی خدا وقتی بابا جایی رو مرتب میکنه، یه چیزی گم میشه! اون روزم مهمون داشتیم و من خونه نبودم، بابام مرتب کرده بود اتاقمو. و خب نتیجه ش گم شدن شارژر بود. 

به هر حال خوشحالم شارژرم پیدا شد ^__^ (حقیقتش تعلق خاطر عجیبی به وسایلم دارم! حتی بهترشم بهم میدادن، بازم همون شارژر خودم فقط میتونست خوشحالم کنه:/)

شارژر

فست شارژر گوشیمو گم کردم و اورجینالشم دیگه پیدا نمیکنم:(

سه سال ازش استفاده کردم و آخ هم نگفت:( 

انگار یه تیکه از وجودم گم شده:( 

بدجور دلم براش تنگ شده و با هیچ شارژری هم نمیتونم ارتباط بگیرم! شارژر خودمو میخوام:(((

یادمم نمیاد آخرین بار کجا دیدمش

حشمت فردوس

امروز کلی برای حشمت فردوس گریه کردم. وقتی رفت سر قبر عاطی و گفت حتی پول ندارم کنار تو دفنم کنن ... یا موقعی که گفت اون روز داشتم به زنم فکر میکردم، به اینکه بدبختی من بعد از فوت اون شروع میشه.

و حالا فهمیدم چرا انقدر با حشمت فردوس همذات پنداری کردم و باهاش اشک ریختم. یاد پدربزرگم افتادم که چطور بعد از مرگ مادربزرگم داغون شد. یاد پدربزرگم افتادم که میگفت کاش زمین گیر میشدم، ولی اون زنده بود ... خیلی دردناکه از دست دادن رفیق ۵۰-۶۰ سالت که هر روز و هر شب رو باهاش سر کردی و زندگیتو باهاش ساختی.

علوم پایه هم تموم شد

بچه ها یادم رفت بگم دیروز ... پاس میشم و تمام:)

یعنی میشه؟

در چه حالم؟

دارم از استرس می میرم و حسم اینه که گاو بیشتر از من حالیشه:(

خدایا علوم پایه رو پاس شم ... فقط پاس شم ... یه نفس راحت بکشم ...

 

پ.ن : دعا کنید لطفا 

 

مثل یک ساختمان لب دریا نگرانم به کشش های بلند ابدی ...

:)

از لحاظ روحی نیاز دارم با یه نفر تلفنی حرف بزنم تا خالی شم. ولی متاسفانه چنین فردی رو ندارم تو مخاطبام:)))

تنهایی که میگن همینه، نه؟

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد ...

دارم روزگار غریب قربانی رو گوش میدم و همچنان حسرت میخورم که چرا اون روز کنسرتش رو نرفتم:) ... البته این که خبر نداشتم هم بی تاثیر نیست:) بعدا از استوری های بچه ها فهمیدم:)

 

چه میکنم؟ میخونم، نمیخونم، میخونم، نمیخونم، نمیخونم و بازم میخونم!

یکی از نقاط ضعفم اینه که نمیتونم امتحانی بخونم:/ 

از همه بدتر فراموشیه. میگن طبیعیه و دوره کنی حتما باید! ولی عین آدم دوره نمیکنم که:/ وسط مرور کردن میرم یه درس دیگه و مبحث جدید میخونم و تهش از هیچ کدوم چیزی یاد نمیگیرم فکر میکنم:/

 

علوم پایه رو تموم کنم، یه نفس راحت بکشم، میشه واقعا؟

الان واقعا نه درست و حسابی استراحت میکنم و نه درست و حسابی میخونم

علوم پایه لعنتی

انقدر استرس دارم که نمیدونم چی بخونم و وقتی شروع میکنم، گریم میگیره:(

حس میکنم هر چی میخونم فایده نداره و قراره بیفتم:(

علوم پایه

خیلی دلم میخواد پست بذارم ... ولی نمیدونم چی بگم که ارزش گفتن داشته باشه:)

اما چه میکنم ؟ دارم درس نمیخونم! امروز ۲۱ مرداد ماه:) (ای وای الان یادم افتاد تولد دوستم دیروز بوده و تبریک نگفتم:/) . از این بگذریم، ۲۳ روز تا علوم پایه مونده و غلط خاصی نکردم. فی الواقع ترس دارم از درس خوندن. از اینکه یادم بره. از اینکه سوالا انقدر سخت باشه که نتونم جواب بدم! مهم ترین علت شروع نکردنم اینه. امیدوارم استرس مثبت بگیرم و بتونم بخونم:)

ریزوریوس هستم:)

ریزوریوس به لاتین یعنی خندان ... اسم عضله ای در صورت هست که باعث خندیدن میشه؛عضله خندانی ... ریزوریوستون همیشه منقبض❤

اینجا سعی میکنم زندگی روزمره‌م رو ثبت کنم:)