قرنطینه

قرنطینه خود را چگونه سپری می کنید؟

از صبح تا شب فیلم می بینیم! فیلم هایی که یک عمر است ندیده ایم!

دیدن چرنوبیل را به تازگی به همراه خانواده تمام کرده ایم ... و چقدر همه چیز این فیلم برایمان ملموس بود ... از پنهان کاری و آمار ندادن تا آماده نبودن برای هرگونه بحرانی و اصلا همه چیزش!

دیدن سریال sex education را هم به تنهایی:/ تمام کرده ام. و تا دو روز بعد از دیدن سریال همش با خودم میگفتم "آخه چرااا" . لازم به ذکر است با یکی از شخصیت های سریال همزاد پنداری عجیبی داشتم. اصلا حس میکنم وی را از روی من ساخته اند:/ و گاهی همانقدر احمق می شوم و یکهو همه چیز را خراب می کنم.

اخیرا سریال how I met your mother را هم شروع کرده ام و باید بگویم که اُف برمن که تا کنون انسان فیلم نبینی بوده و این سریال را ندیده ام. و حس میکنم در بعضی جهات رابین خیلی شبیه من است! البته در بعضی جهات! حالا کدام جهات؟ نمی گویم!

فیلم های دیگری نیز دیده ام ولی فعلا همین ها را یادم بود و خوب بودند. فیلم های دیگری نیز هستند که باید ببینم.

 

پ.ن : امروز تولد مادربزرگ مرحوممه . اگه دوست داشتید این لطف رو برای من بکنید و یه فاتحه برای روحش بخونید. ممنون

تاریخ تولد شاعرانه ای داشت ... ۱۳۱۳/۱۲/۱۳

بعدا نوشت: ۲۲ سالمم شد و هیچ چی تو وبلاگم راجع بهش ننوشتم! جالبه. نه؟ یه زمانی برام تولدم از همه چیز مهم تر بود، کلی برای سال بعد (سن بعد) برنامه می ریختم و فکر می کردم. اما الان؟ هیچ چی!

و پایان فیزیوپات ۱ :)

حدس بزنید چی شده؟ 

"فارما پاس شدم"

.

راهی امتحانم و یه خواب بدم دیدم ... خدا بخیر کنه

#فارما

.

۱۹ ساعت دیگر تا آخرین امتحان این ترم باقی مانده است...

و من، از استرس زیاد، نه میتوانم استراحت کنم و نه درس بخوانم ...

شاید موقت ...

بی مقدمه بگم : بیاید حرف بزنیم با هم ...

خیلی سعی کردم این روزا با این همه اتفاق بدی که افتاد، با اطرافیانم حرف نزنم راجع به این موضوع های اخیر. هر دفعه عکسا و کلیپای کشته شده های هواپیما رو دیدم، بغض کردم. ولی سعی کردم با کسی share نکنم و حال بقیه رو بدتر نکنم ... اما غم و غصه این چند روز مونده تو دلم. حتی میتونم بگم خشمگینم اما ناامید. امیدی برای ابراز خشمم ندارم. سعی می کنم فروبخورمش. و این حرف نزدن، داره خفم می کنه!

نه تنها در این مورد با کسی صحبت نکردم، بلکه کلا هیچ صحبتی با کسی نکردم. بیاید یکم حرف بزنیم ...

سرندیپیتی :)

پ.ن ۱ :وقتی به حاشیه بیشتر از اصل توجه می کنی:)

پ.ن ۲: خوبه خر نشدم دارو بخونم ... برای پزشکی خر شدم:)

تن تو مثل تبر ، تن من ریشه سخت

بوی گندم، داریوش ...

 


 

رنگ عوض کردن ...

در کرببلا بی طرفان بی شرفانند / تاریخ همان است، حسینی و یزیدی ...

این بیت را دختری استوری کرد که هنگام آشنایی با خانواده ای مذهبی، برای پذیرفته شدن خانواده اش چادر به سر کرد ... و پس از گذشتن آب ها از آسیاب، چادرش را درآورد.

 

Loneliness has come to take your place

:)

آمااااار

امتحان آماااار (با لحن اون خانومه ) رو هم دادم. تو یه چشم به هم زدن، به آخرای فیزیوپات ۱ رسیدم ... سه تا امتحان مهم و سخت مونده(فارما ۱ و ۲ و غدد) . 

پ.ن: کل مدتی که داشتم به جزوه های آمار نگاه می کردم، تو کف آماااار این خانوم بودم. 

ریزوریوس هستم:)

ریزوریوس به لاتین یعنی خندان ... اسم عضله ای در صورت هست که باعث خندیدن میشه؛عضله خندانی ... ریزوریوستون همیشه منقبض❤

اینجا سعی میکنم زندگی روزمره‌م رو ثبت کنم:)