کی باورش میشه که من یه دورانی برنامه "سمت خدا" می دیدم؟ خودمم باورم نمیشه! ولی آره، یه زمانی نافله مغرب میخوندم، یه بار نماز جعفر طیار خوندم (کمرم شکست، ولی به آرامش بعدش می ارزید)، تو لیله الرغائب روزه گرفتم، اعتکاف رفتم و حجابمم رعایت میکردم:)

آره، همین من. همه ی این کار ها رو برای آرامش گرفتن انجام می دادم. بماند که از یه جا به بعد خودِ تکلیف نماز خوندن بهم استرس می داد. نه اینکه نماز خوندن باعث استرسم بشه ها، نه! اتفاقا بعد از خوندن نماز آرامش می گرفتم. ولی حالت "تکلیف" بودنش مثل هر تکلیف دیگه ای برام استرس آور بود. و خب این به استرس زیادم مربوط میشد. و منی که برای آرامش گرفتن سراغ دین و روزه و نماز رفته بودم، وقتی دیدم ازم سلب میشه این آرامش، دیگه ادامه ش ندادم. حالا این بحث الان من نیست. بریم سمت "سمت خدا":)

یادمه یه بار یه روحانی که خیلی هم دوستش داشتم و الانم حتی با دیدنش حس خوب می گیرم، تو برنامه گفت که اولویت شما زنا تحصیل نیست و ظایف دیگه براتون در اولویته. و اگر کمک مالی هم به شوهرتون می کنید، مرام میذارید و از این صحبت ها. اونجا بود که نسبت به دین شک کردم. اونجا بود که تصمیم گرفتم همه عقایدم رو زیر و رو کنم. برای منی که سخت داشتم درس میخوندم و تو خانواده ای هم بزرگ شده بودم که چنین عقایدی توش جایی نداشت، این حرف خیلی سنگین بود. خیلی خیلی سنگین.

و این برنامه سمت خدا، نقطه عطف چرخش عقاید من بود. همون برنامه ای که هدف از ساختش، خلاف اینه.

پ.ن: تو فهرست مطالب دوستان وبلاگ، مطلبی دیدم با عنوان "۵ دلیلی که همیشه مانع کافر شدنم شدند". نخوندم هنوز مطلبو. ولی یاد این قصه خودم افتادم:)