Severanceبه سانِ نَقبی که دنبال-روی امتداد آن می شوی

نقبی که خود در نقب-راهِ دیگری ست

در ژرفای میان-تهیِ یک مَغاک 

که هرگز نور خورشید را به خود ندیده است!

همانند پاشنۀ دری که

در یک رؤیای نیمه-از-یاد-رفته می چرخد

همچون  آب-چین ها و ریزموج هایی که

از بابت پرتاب یک سنگ ریزه اندر مَسیلِ یک نَهر متولد می شوند

.

دَوار به سانِ گردشِ حلقه ای دُورادُورِ یک مارپیچ

چونان چرخی در حصار چرخۀ دوران

بدون هیچ گونه آغاز و پایان

به روی یک دوکِ نخ ریسیِ همیشه و پیوسته گَردان

همان سان که تصاویر پس از لف، نَشر می شوند و پس از پیچش، گسترش ...

همچون حلقه هایی که

در آسیاب های بادی ذهن، یاد و ضمیر خود می یابی

 

 

Like a tunnel that you follow

To a tunnel of its own

Down a hollow to a cavern

Where the sun has never shone

Like a door that keeps revolving

In a half-forgotten dream

Like a ripples from a pebble

Someone tosses in a stream

.

.

Round Like a circle in a spiral

Like a wheel within a wheel

Never ending or beginning

On an ever-spinning reel

As the images unwind

Like the circles that you find

In the windmills of your mind

.