طبقه پایینمون یه نی نی به دنیا اومده ... یک هفته اس ... امشب تا ساعت یک و نیم بیدار بودم و داشتم The handmaid's tale می دیدیدم (فکر کردید به خاطر درس بیدار میمونم؟:/ سخت در اشتباهید) . حدود ساعت دو که از نزدیکای نقطه متناظر اتاق نی نی تو خونه خودمون داشتم رد میشدم، صدای گریه شو شنیدم ... همونجا وایستادم ، فقط گوش کردم ... انقده motivated شده بودم که حد نداشت اون وقت شبی:)))) . 

هر وقت حالم خوب نیس، میرم پیج نی نی هایی رو نگاه میکنم که فالو کردمشون و کلی ذوق میکنم و حالم خوب میشه:)))

با دیدن The handmaid's tale ، و شنیدن صدای گریه نی نی این ترس افتاده به جونم که نکنه نتونم نی نی داشته باشم😑 . البته سعی میکنم بهش فکر نکنم ... اما تصور جامعه بدون نی نی ( حالا خودم به کنار، نگران جامعه هم هستم) به شدت ترسناکه . و شب تا صبح خواب handmaid ها و wife ها و نی نی ها رو می دیدم. یادمم نمیاد تو خواب دقیقا خودم چه نقشی داشتم . ولی خواب وحشتناکی بود:((((

پ.ن 1 : برای بار هزارم بهم ثابت شده جنبه دیدن فیلم ندارم و حس میکنم دچار افسردگی پسا فیلمی شدم:))))))

پ.ن 2 : commander واترفورد داشت به آف فرد میگفت که سعی کردیم یه دنیای بهتر درست کنیم ... آف فرد گفت دنیای بهتر؟ که واترفورد، عنوان رو گفت