من روزای شلوغ رو دوست دارم ... روزایی که کلی کار داری و انقدر سرت شلوغه که باید برای ریزترین کارات هم اولویت بندی داشته باشی ... من این استرس رو دوست دارم و غلبه بر این استرس با به انجام رسوندن کارها بهم انرژی میده برای یه روز شلوغ بعدی ... شده برای خودم کار درست میکنم، استرس بکشم، و بعد به این استرس خاتمه بدم:)

امروز هم یکی از اون روزای شلوغه ... تو هیاهوی ذهنی ام که داشتم برای کلاس ژنتیک و امتحان های عملی این هفته، تحقیق میکروب عملی و آخرین پرسش کلاسی میکروب نظری برنامه می ریختم، برنامه راهبردی قلم چی یه دستم بود و با یه دست دیگه برنامه یک ماه دانش آموزم رو تو ذهنم مرور میکردم و براش برنامه هفتگی می نوشتم ‌‌‌‌... 

رفتم سالن که بهش زنگ بزنم‌ و یه سری توضیحات راجع به برنامه و مرور و جمع بندی دی ماه و اهمیت این ماه و کارایی که باید انجام بدیم ، براش بگم. همونطور که داشتم براش توضیح می دادم، دختر و پسری توجهمو جلب کردن ... راستش خیلی دوست دارم تو ذهنم برای بقیه یه داستان داشته باشم توی ذهنم ... به نظر می اومد اولین صحبت هاشونو دارن انجام میدن ... چون حرف که میزدن میخندیدن و زمینو نگاه می کردن. این لبخندای مثلا یواشکیشونو خیلی دوست داشتم ... سعی کردم ازشون دور بشم که صدام مزاحمشون نباشه و توضیحاتمو راجع به آزمون و برنامه ادامه دادم ...

صدای فائزه مدام توی گوشم می پیچید که میگه : تو خوبی ... اینو باور کن و سعی نکن که خودتو به خودت اثبات کنی ... 

متاسفانه فائزه راست میگه . من با انجام دادن کارای مختلف فقط میخوام انقدر شرم شلوغ باشه و به همه ی کارا برسم که هر لحظه به خودم اثبات کنم من میتونم ... و این وسط شاید از بعضی چیزا غفلت کنم ... از دیدن زیبایی های طبیعت و لذت بردن خودمو محروم کنم ...

لذت ... واژه ی عجیبیه برای من ... با دیدن سریال سرگذشت ندیمه معناش برام عجیب تر هم شده ... من( و امثال من) محصول جامعه ای هستیم که کسانی که از لذت ها و خواسته هاشون میگذرن ستایش شدن، قهرمان ها زندگیشونو وقف یه هدف میکنن و هیچ کار بیهوده ای انجام نمیدن .‌.. قهرمان ها زن و بچه شونو راحت ترک میکنند به خاطر یه هدف مقدس ... قهرمان ها لذت رو تو غریزه نمی بینند . هیچ وقت به ما نگفتند که قهرمان ها هم میتونن ساعت ها به طبیعت خیره بشن و لذت ببرن ازش؟ قهرمان ها از بوییدن گل سرمست میشن؟ برای شنیدن صدای شرشر آب وقت میذارن؟ قهرمان ها لذت خواب صبحگاهی رو تجربه میکنن؟ قهرمان ها اصلا آفتاب می گیرن تو ساحل؟

هیچ کدوم از اینا رو نگفتن و منم نمیدونم که واقعا قهرمانا این احساس لذت از چیزای کوچیک رو دارن یا نه. ما فقط یه تصویری از قهرمان ها داریم و بهمون گفتن که اگه میخوای مقبول باشی، باید اینطوری باشی ... و هر گونه سرپیچی از این فرمان های ذهنی ناخودآگاهمون ما رو دچار نارضایتی و استرس میکنه.


پ.ن۱ : نویسنده خوبی نیستم:)) اصلا نویسنده نیستم فقط دارم افکارم رو روی کاغذ پیاده میکنم. 

پ.ن ۲ : نمیدونم چرا لازم دیدم پ.ن۱ رو بنویسم. شاید چون فکر کردم یکی بیاد ، متن ضعیف رو ببینه، و با خودش بگه مگه زورت کردن بنویسی:)) . یا مثلا با خودش بگه، ننویسی میگن دستش چلاقه؟:))