۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

چگونه اتاقم را مرتب میکنم:|

در راستای بهبود کیفیت خوابم، تصمیم گرفتم بند و بساطمو از رو تخت جمع کنم و برم بقیه کارامو روی میز مطالعه انجام بدم:)

و خب یه نگاهی بهش انداختم دیدم اونجا هم جای سوزن انداختن نیست. برنامه ریختم صبح پاشم اتاقمو جمع کنم. ولی خوابم نمیبرد! پس همون ساعت ۴  و نیم صبح شروع کردم از کمد لباسام که اتاقمو مرتب کنم. لباسامو دسته بندی کردم. اونایی که قرار نیست بپوشمو تو یه قسمت گذاشتم و نمیدونم باهاشون چیکار کنم! یه عده هم باید وارد سطل آشغال میشدن که شدن. یه چند تا لباس هم هست که کاملا نوئه و نپوشیدمش چون اندازم نبود^___^ (خریدامو تا همین امسال مامانم انجام میداد و یه سری چیزا طبیعتا اندازم نمیشد) اونارم نمیدونم چیکار کنم. بقیه لباسا رو هم مرتب کردم. بعدش کل کتابامو ریختم زمین و بالاخره ساعت ۶ و نیم صبح خوابم برد! ۱۱ بیدار شدم و صبحانه آماده کردم و چند تا مطلب خوندم و بعد هم طی یک تماس تصویری با دو تا از بچه ها برای پروژه برنامه ریزی کردیم. و خب قسمت بعدی کار شروع شد. گردگیری قفسه کتابا و میز مطالعه و قفسه لوازم آرایش:| همه چیو ریختم و از اول چیدم. البته بعضی جاها رو تقلب کردم و دیگه دوباره نچیدمشون^___^ 

و قسمت بعدی مرتب کردن تخت بود:))) نگم از زیر تخت که چقدر کثیف بود و یکی از وسایلی که گم کرده بودم رو هم از زیرش پیدا کردم.

و قسمت آخر هم جارو کشیدن.

و باید بگم مرتب کردن چقدر حال آدمو خوب میکنه:))) 

و یک سوال ... چیکار میکنید اتاقتون همیشه مرتب باشه؟ من وسایلی که برمیدارم رو سرجاش میذارم (اینو تمرین کردم و تبدیل به عادت شده و رو زمین چیزی نمیمونه حداقل😅) ولی نامرتبه همیشه قفسه کتابام و کمد لباسام! کافیه یه چیزی رو بردارم و بذارم سر جاش، نظم همه چیز به هم میخوره🤦‍♀️

خواب

مدتیه (مدت زیادی) که به خاطر کابوس هایی که میبینم خوابم بی کیفیته. ممکنه ۱۰ ساعت بخوابم، ولی موقع بیدار شدن از خواب انگار از جنگ برگشتم و خستم. به دکترم گفتم و زولپیدم برام نوشت. نخوردم. امروز یادم افتاد یه نگاه به آپ تو دیت بندازم ببینم چیا پیشنهاد داده. نوشته بود که اول باید علل زمینه ای شناسایی و درمان بشن. و یه سری پیشنهاد ها هم برای تغییر سبک زندگی داشت:

Seek out healthy social interaction to promote emotional stability and sense of wellbeing.

●Take a warm shower and empty the bladder prior to sleep.

●Exercise regularly, but not within four hours of sleep time.

●Avoid greasy fatty foods close to bedtime. Do not skip meals, as hunger may influence sleep quality.

●Avoid alcohol, caffeine, and nicotine close to bedtime.

●Keep a consistent schedule for sleep and daytime function.

●Sleep in a comfortable environment that is conducive to good sleep (appropriate bedding, temperature, noise levels, etc).

●Establish a healthy, relaxing bedtime routine.

●Avoid television, computers, and screens (such as smart phones or tablets) for at least an hour before bedtime.

●Use bed only for sleep and intimacy (stimulus control).

 

مواردی که من باید اصلاح کنم:

- شب ها کاری برای انجام دادن نداشته باشم و کارم رو روز ها انجام بدم:|

- یه روتین برای تایم خوابم ایجاد کنم

- و تختم فقط باید برای خواب باشه. 

این مورد آخر رو جدی باید پیگیر باشم. رو تخت هم درس میخونم، هم چایی میخورم، هم کارامو انجام میدم و هم میخوابم:| یه بار که اینو به مشاورم میگفتم، گفت یه دوشم رو تختت نصب کنی دیگه لازم نیست از اتاقت بیای بیرون:| و یه مدتی قرار بر این بود که رو تختم بخوابم فقط، نه کارهای دیگه! اما حقیقتش انقدر میز مطالعم شلوغ میشه یا اتاقم نامرتب میشه که نمیتونم تحمل کنم و به تخت پناه میارم. واقعا دیوونه کنندس🤦‍♀️

همینی که هست^_^

از این زاویه:) با راحتی ترین شلوار ممکن^__^

دیگه ببخشید ما نمیتونیم از این عکسای خوشگل موشگل بگیریم:) حال خوبمونو بدون کوچکترین تغییر و مرتب کردن منتشر میکنیم:)

نقطه عطف بی ایمان شدنم:)

کی باورش میشه که من یه دورانی برنامه "سمت خدا" می دیدم؟ خودمم باورم نمیشه! ولی آره، یه زمانی نافله مغرب میخوندم، یه بار نماز جعفر طیار خوندم (کمرم شکست، ولی به آرامش بعدش می ارزید)، تو لیله الرغائب روزه گرفتم، اعتکاف رفتم و حجابمم رعایت میکردم:)

آره، همین من. همه ی این کار ها رو برای آرامش گرفتن انجام می دادم. بماند که از یه جا به بعد خودِ تکلیف نماز خوندن بهم استرس می داد. نه اینکه نماز خوندن باعث استرسم بشه ها، نه! اتفاقا بعد از خوندن نماز آرامش می گرفتم. ولی حالت "تکلیف" بودنش مثل هر تکلیف دیگه ای برام استرس آور بود. و خب این به استرس زیادم مربوط میشد. و منی که برای آرامش گرفتن سراغ دین و روزه و نماز رفته بودم، وقتی دیدم ازم سلب میشه این آرامش، دیگه ادامه ش ندادم. حالا این بحث الان من نیست. بریم سمت "سمت خدا":)

یادمه یه بار یه روحانی که خیلی هم دوستش داشتم و الانم حتی با دیدنش حس خوب می گیرم، تو برنامه گفت که اولویت شما زنا تحصیل نیست و ظایف دیگه براتون در اولویته. و اگر کمک مالی هم به شوهرتون می کنید، مرام میذارید و از این صحبت ها. اونجا بود که نسبت به دین شک کردم. اونجا بود که تصمیم گرفتم همه عقایدم رو زیر و رو کنم. برای منی که سخت داشتم درس میخوندم و تو خانواده ای هم بزرگ شده بودم که چنین عقایدی توش جایی نداشت، این حرف خیلی سنگین بود. خیلی خیلی سنگین.

و این برنامه سمت خدا، نقطه عطف چرخش عقاید من بود. همون برنامه ای که هدف از ساختش، خلاف اینه.

پ.ن: تو فهرست مطالب دوستان وبلاگ، مطلبی دیدم با عنوان "۵ دلیلی که همیشه مانع کافر شدنم شدند". نخوندم هنوز مطلبو. ولی یاد این قصه خودم افتادم:) 

پرویز طور

چجوریه که شلواری که قدش نوده از شلواری که قدش نود و پنجه گرون تره؟

شخصیت مرزی

یه ژانری بود تو توییتر، اختلالاتی که توی متن شعر آهنگ ها مشاهده می شد رو می نوشتن.

امروز داشتم آهنگ بعد از تو شاهین رو گوش میکردم، borderline personality disorder مشهود بود کاملا:دی

به عنوان مثال اونجا که میگه:

بعد از تو با هر کس که بود و هست خوابیدم، بعد از تو لای زخم هایم استخوان کردم، با هر که میشد هر چه میشد امتحان کردم

نقطه

یکی از بزرگترین لذت ها و نعمات دنیوی ، ناشناس نوشتنه! که من این نعمت رو از خودم گرفتم. 

.

یکی از چیزایی که بهش علاقه مند شدم، بحث کهن الگو هاست. خیلی جالبه.

و خب دومین باره که درموردش دارم میخونم.

اینو مینویسم که ثبت شه و یادم بمونه:

پذیرا بودن کهن نمونه پرسفون، کیفیتی است که بسیاری از زنان باید آن را در خود پرورش دهند. این امر به ویژه در مورد زنان آتنایی و آرتمیسی صادق است، زیرا آنها عادت کرده اند هدف خود را شناسایی و برای رسیدن به آن قاطعانه عمل کنند. بنابراین در وضعیتی که نمی دانند چه زمانی و چگونه باید اقدام کرد و یا زمانی که اولویتها نامشخصند، با مشکل روبرو می شوند. در این شرایط باید بردباری پرسفونی را فراگرفته، اجازه دهند شرایط به موقع خود تغییر کند و عواطف نیز در فرصت مناسب به وضوح و روشنایی دست یابد.

با گوش فرا دادن به صحبتهای دیگران و تلاش برای انطباق با نقطه نظراتشان و نیز با پرهیز از قضاوت و تعصب ورزی، می توان هوشیارانه ذهنیتی پذیرا و انعطاف پذیر نسبت به دیگران را در خود پروراند. اولین قدم ضروری، مهربانی با خویشتن است (به جای بی صبری و انتقاد از خود)، به ویژه دورانی که زن احساس "بی حوصلگی" می کند. بسیاری از زنان دریافته اند که دوران رکود و بی حوصلگی احتمالا فرصتی است تا در پی آن موجی از حرکت و فعالیت بروز کند، به شرطی که آنها این دوران را به عنوان مرحله ای طبیعی از زندگی پذیرفته، از آن نادم و شرمسار نباشند. همچنین آنها باید حس ششم خود را تقویت کنند.

ریزوریوس هستم:)

ریزوریوس به لاتین یعنی خندان ... اسم عضله ای در صورت هست که باعث خندیدن میشه؛عضله خندانی ... ریزوریوستون همیشه منقبض❤

اینجا سعی میکنم زندگی روزمره‌م رو ثبت کنم:)