۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

مخاطب های خاصی دارد

یکی از disgusting ترین جملاتی که خوندم و شنیدم اینه که میگن: " قوی باش! حتی اگه نمیتونی، اداشو دربیار" .

و به شدت متنفرم از آدمایی که ادای قوی بودن رو در میارن! آدمایی که نقص هایی که همه مون و شاید اکثرمون داریم رو نادبده میگیرن و شروع می کنند شر و ور گفتن از قوی بودنشون و مثلا دست آوردهاشون! در حالی که خودشونم میدونن نقص دارن، بعضی چیزا رو نمیتونن درست انجام بدن. چیزی که نمیدونن اینه که این طبیعیه و نباید ادا دربیارن:/ . و نمیدونن چقدر این ادااطوارهاشون منزجر کنندس 

GOT

یادم نمیاد کی گیم او ترونز رو شروع کردم. فکر کنم دو سال پیش بود. دو ساله هفت هشت بار فقط دیدمش و هر بار یک فصل. امشب قسمت آخر فصل 6 رو دارم میبینم. مغزم کشش این حجم از اتفاقات و اونم در آرامش رو نداره! بعد از اون قسمتی که red wedding اتفاق افتاد و من خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم، این دومین قسمتیه که تحت تاثیرم قرار میده. و تامل برانگیز ترین دیالوگش اونحاست که تیریون به دینریس میگه، ترسیدی ؟ و دینریس میگه: آره و ادامه میده :

Do you know what frightens me?

I said farewell to a man who loves me. A man I thought I cared for. And I felt nothing.Just impatient to get on with it.

خیلی دردناک بود این. حتی دردناک تر از جریانی که برای مارجری اتفاق افتاد.

The Unreachable Beloved

از بیکاری تست کهن الگو ها رو دادم، کهن الگوی غالبم آتناست. خیلی جالب بود برام بعضی چیزاش و دقیقا خودم بودم. یه مقاله ای خوندم از دو تا محقق ایرانی که درباره خدابانوی آتنا بود، با عنوان "معشوقه دست نیافتنی"

راجع به اینکه کهن الگوها چی هستند و ... نمی نویسم. چون خودمم همین چند دقیقه پیش خوندم:) . اما این مقاله برام خیلی جالب بود و دوست دارم ترجمه بخشی از اون رو اینجا هم به اشتراک بگذارم:

متغیر غیرقابل پیش بینی؛ واکنش آتنا به جنبه های هیجانی چگونه است؟

آتنا یک کهن الگوی زنانه است. آتنا همیشه برنامه ای برای همه چیز دارد. او تمام برنامه ها را مدیریت می کند و بهترین راه حل را برای مسائل ارائه می کند. بنابراین، آتنا باید شخصیت مستقلی داشته باشد(خدابانوی باکره؛ ازدواج نکرده آتنا) و در این نوع زندگی که تمام متغیرها تعریف شدنی، قابل پیش بینی و قابل کنترل هستند، بدترین کابوس یک متغیر پیش بینی نشده است که می تواند همه جنبه های زندگی را به طور ناگهانی تغییر دهد. به عنوان مثال دانشجویی را تصور کنید که به آتنا نیاز دارد تا به او کمک کند که در دستیابی به علم موفق شود. او تمام وقتش را به تحصیل اختصاص می دهد. او وقتی برای چیز دیگری به جز تحصیل ندارد. تمام متغیر های زندگی، تحت کنترل او هستند، حتی سلامت و اوقات فراغتش. ناگهان او مرد ایده آلش را می بیند و احساس می کند که دارد عاشق می شود. در این شرایط بحرانی، که آینده طلایی بی صبرانه منتظر اوست، چیزی زندگی اش را تغییر خواهد داد. 

بهترین مثال این متغیر ها عشق و هیجانات است. در واقع در اولین نگاه، عشق و احساسات هیجانی مانند طوفانی بزرگ عمل می کند که به قلعه زیبا، آرام و مطمئن وی می رسد. در مثال ذکر شده، قلعه ی آرام، فاز تحصیل از چرخه زندگی اوست و طوفان بزرگ، ملاقات مرد ایده آل است.

ورود به سرزمین احساسات و هیجان ها، اشتباهی نابخشودنی برای آتنا است. برای جلوگیری از چنین اشتباهی، آتنا مرزهایی سفت و سخت دور قلعه اش تعریف می کند که نشان دهنده ناآگاهی اوست. و این چیزی است که ما عدم انعطاف و سنگ بودن در هیجانات می نامیم. بنابراین در این نوع رفتار ، آتنا دست نیافتنی باقی می ماند.

 

و من این چند پاراگراف رو زندگی کردم ... 

متهم ب.ح

تو قسمت سرچ اینستا داشتم می گشتم که به یه قسمت از عصر جدید رسیدم که یه خواننده جوانی سنگ خارای مریضه رو میخوند. و در عین ناباوری بشیر حسینی قرمز داد:/

و دلیل چرتی داشت ... و خود پسره جوابشو خوب داد که گفت موسیقی شنیدنیه، نه دیدنی!

نمیدونم مال کدوم دوره س این برنامه! ولی برای بار هزارم متنفر شدم از بشیر حسینی ...

گفتم مراتب این تنفر رو اعلام کنم:)

روز ۳۵ ام قرنطینه

با وجود خوبی هایی که این قرنطینه و خونه نشینی برای منِ درون گرا داشته، ولی خیلی اثرات بدی رو زندگی خیلیا گذاشته ... 

پدربزرگم حالش خوب نیست ... یه آزمایشگاه ساده می ترسیم ببریمش. هر ۵-۶ ماه یه بار تو ccu بستری می شد و دکترش همه چیزش رو چک میکرد. اما الان هم دکترش مطبش رو بسته و هم محیط بیمارستان خطرناکه. اوضاع در حدی بود که منِ دانشجوی سال ۳ ریه شو سمع کردم و تنفساشو شمردم و به دکترش گفتم. واضحا کراکل داشت و ریت تنفسش ۲۳ بود ... دو تا حدس زد دکتر و دو تا دارو گفت شروع کنیم براش. داروهاشو با کلی ترس از داروخونه تهیه می کنیم. دردسر بزرگتر کپسول اکسیژنه که چند روز یک بار باید بفرستیم و پر بشه🤦‍♀️ از طرفی رفتن خود منم درست نیست. فقط یه بار رفتم برای معاینش (چون دکتر گفت اطلاع دقیق تر میخوام) و بعدش تلفنی ازش حالشو می پرسم. داروها رو هم میذاریم حیاتشون بر میگردیم🤦‍♀️

داروی خودم ۲۰ روز دیگه تموم میشه و این وسط باید برم دکتر نسخه بنویسه! داروخونه نزدیکمون داره یا نه خودش یه مسئله س ... با ترس و لرز لازمه برم دکتر اصلا برای تجدید نسخه؟🤦‍♀️ دکترم گفته بود تا آخر فیزیوپات بخورم و تابستونش قطع می کنیم. کلا همه برنامه ها به هم ریخته. 

این ویروس که به این زودیا ما رو ول نمی کنه، امیدوارم خدا کمکمون کنه ...

توفیق اجباری

امسال سوای کرونا، عید خوبی داشتیم ... چرا؟ چون همه چی معمولی بود. نه سفره هفت سین درست کردیم، نه کسی اومد عید دیدنی و نه اتفاق خاصی افتاد. یکمم شب عید مشکلاتی در خانواده پیش اومد که حل شد. مثل روزای عادی. عید من اون روز عیدی بود که سفره هفت سین نچینیم و این مراسم هایی که هر سال برگزار میشه نباشه. از این لحاظ، ۹۹ عید من بود. خدا بلای کرونا رو از همه دفع کنه، ولی از یه جهت هایی هم منو به عید ایده آلم نزدیک کرد. 

رفت و آمد رو دوست دارم، مهمونی رو دوست دارم ولی با آدمایی که دوسشون دارم. عیدی که آدمو مجبور کنه همه جا بره و همه بیان رو دوست ندارم. 

First wish, checked

ریزوریوس هستم:)

ریزوریوس به لاتین یعنی خندان ... اسم عضله ای در صورت هست که باعث خندیدن میشه؛عضله خندانی ... ریزوریوستون همیشه منقبض❤

اینجا سعی میکنم زندگی روزمره‌م رو ثبت کنم:)