۶ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

شاید موقت ...

بی مقدمه بگم : بیاید حرف بزنیم با هم ...

خیلی سعی کردم این روزا با این همه اتفاق بدی که افتاد، با اطرافیانم حرف نزنم راجع به این موضوع های اخیر. هر دفعه عکسا و کلیپای کشته شده های هواپیما رو دیدم، بغض کردم. ولی سعی کردم با کسی share نکنم و حال بقیه رو بدتر نکنم ... اما غم و غصه این چند روز مونده تو دلم. حتی میتونم بگم خشمگینم اما ناامید. امیدی برای ابراز خشمم ندارم. سعی می کنم فروبخورمش. و این حرف نزدن، داره خفم می کنه!

نه تنها در این مورد با کسی صحبت نکردم، بلکه کلا هیچ صحبتی با کسی نکردم. بیاید یکم حرف بزنیم ...

سرندیپیتی :)

پ.ن ۱ :وقتی به حاشیه بیشتر از اصل توجه می کنی:)

پ.ن ۲: خوبه خر نشدم دارو بخونم ... برای پزشکی خر شدم:)

تن تو مثل تبر ، تن من ریشه سخت

بوی گندم، داریوش ...

 


 

رنگ عوض کردن ...

در کرببلا بی طرفان بی شرفانند / تاریخ همان است، حسینی و یزیدی ...

این بیت را دختری استوری کرد که هنگام آشنایی با خانواده ای مذهبی، برای پذیرفته شدن خانواده اش چادر به سر کرد ... و پس از گذشتن آب ها از آسیاب، چادرش را درآورد.

 

Loneliness has come to take your place

:)

آمااااار

امتحان آماااار (با لحن اون خانومه ) رو هم دادم. تو یه چشم به هم زدن، به آخرای فیزیوپات ۱ رسیدم ... سه تا امتحان مهم و سخت مونده(فارما ۱ و ۲ و غدد) . 

پ.ن: کل مدتی که داشتم به جزوه های آمار نگاه می کردم، تو کف آماااار این خانوم بودم. 

ریزوریوس هستم:)

ریزوریوس به لاتین یعنی خندان ... اسم عضله ای در صورت هست که باعث خندیدن میشه؛عضله خندانی ... ریزوریوستون همیشه منقبض❤

اینجا سعی میکنم زندگی روزمره‌م رو ثبت کنم:)